ابهام شناسی در ترجمه قرآن

پدیدآورسیدمحمدحسن جواهری

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیعلم نحو

share 2183 بازدید
ابهام شناسی در ترجمه قرآن

سید محمد حسن جواهری

يكی از مباحث مهم زبان ‏شناسی ترجمه، شناخت گونه‏های ابهام در زبان‏ مبدأ و مقصد و راهكارهای برون رفت از آن‌هاست.
ابهام در تقسيم اوليه به «ادبی» و «زبانی» تقسيم می‏شود كه می‏توان از آن‏ها به ابهام خودآگاه و ابهام ناخودآگاه ياد كرد. در ابهام ادبی، نويسنده به عمد درسخن خود ابهام قرار می‏دهد. و برای ايجاد ابهام، گاه از آرايه‏های بديعی كمك‏ می‏گيرد كه در اين صورت ابهام او را بايد ادبی- هنری ناميد. صنايع «ايهام»، «توجيه»، «محتمل الضدين» و «ذوجهتين» و مانند آن‏ها از جمله ابهام‏های‏ هنرمندانه و خودآگاهی است كه نويسنده به عمد در گفتار و نوشتار خود به كارمی‏گيرد. اين دسته از ابهام‏ها از موضوع سخن ما بيرون است، مگر آن كه در زبان مبدأ به كار رفته باشد كه در آن صورت، در بارة چگونگي آن و وظيفة مترجم چنين متني سخن خواهيم گفت.

1. ابهام آوايی و زبر زنجيری‏

ابهام‏های آوايی و زبرزنجيری معمولاً در سطح گفتار و نوشتار رخ‏ می‏نمايد. و آن را هم می‏توان در زبان مقصد و هم‏ در زبان مبدأ يافت؛ بنابراين، ابتدا ابهام‏های آوايی و زبرزنجيری را در زبان ‏مقصد و سپس در زبان مبدأ به بحث خواهيم گذاشت.
«صفر» و «سفر» را اگر در بافت خاصی در نظر نگيريم، در زبان ‏فارسی از نظر آوايی يكسان و از نظر نوشتاری متفاوت‏اند. اگر گوينده آن را در مقام گفتار بدون همراهی با بافت به كار ببرد، شنونده در دريافت معنای قطعی از آن در می‏ماند. «خوان» و «خان» نيز از واژگان هم آوای ابهام ‏زايی هستند كه بدون ‏بافت نمی‏توانند معنای روشنی به مخاطب القا كنند؛ برای مثال: «خاري كه خوار بود»، «خواري كه خار بود» اگر اين عبارت صرفاً شنيده شود، مبهم است و فقط وقتي منظور دانسته خواهد شد كه به نگارش در آيد. يا قرائن گفتاري به آن ضميمه شود مثلاً گفته شود: در ميان گياهان خاري كه خوار بود روزي به كار آمد. اين نوع ابهام معمولاً رخ نمی‏دهد؛ زيرا غالباً يا با قراين همراه است، يا در بافتی‏كه روشن كننده معناست، قرار دارد؛ اما بخشی از‌ ‌ابهام‏های آوايی كه به عناصر زبرزنجيری مرتبط می‏شود، بسيار رخ می‏دهد. مقصود از عناصر زبرزنجيری، ‏تكيه(Stress)، آهنگ (Intonation)، درنگ (Pause) و نواخت(Tone) است.1

تكيه(Stress)

«تكيه» شدت زير و بمی يا فشاری است كه روی يكی از هجاها ظاهر می‏شود و آن هجا را نسبت به هجاهای ديگر برجسته‏تر می‏كند.(ابو محبوب،/70) در هر واژه،‏ تنها می‏توان يك هجا را برجسته كرد. برای روشن شدن معنای تكيه به ‏مثال‏ ذيل توجه كنيد:
«احدي در آن جا نبود.» (آقاي احدي نبود/ هيچ كسي نبود)
اين نوع تكيه را كه تأكيد بر واژه‏ای خاص در جمله، معنای آن را تغيير می‏دهد، «تكيه واژه» يا «تكيه جمله» می‏نامند. نوع ديگری از تكيه نيز وجود دارد كه به آن «تكيه هجا» می‏گويند، در اين نوع تكيه، تغيير هجا در تكيه تغيير معنا را باعث ‏می‏شود؛ مانند:
- نشكن (چوب را نشكن!/ اين ليوان نشكن است)
تغيير جايگاه تكيه هجا در تغيير معنا دخالت فراوانی دارد؛ مانند:
- تبديل صفت به اسم (كتابی: يك كتاب/ به شكل‏كتاب)
- تبديل اسم معنا به اسم نكره (جوانمردی: فتوت/ يك‏جوانمرد)
- تمايز اسم و اصوات (جهنم: دوزخ/ به جهنم!)
- تبديل اسم به منادا (پسر: فرزند ذكور/ ای پسر!)
- تبديل صفت به قيد (گويا: رسا و روشن/ احتمالاً)
- تبديل صفت به فعل (برو: تندرو/ حركت كن)
در ميان عناصر زبر زنجيری، عنصر تكيه از جايگاه ويژه و مهمی برخوردار است.

درنگ(Intonation)

درنگ توقفی كوتاه در زنجيره گفتار است كه گاهی نقش تمايز دهنده دارد؛ مانند:
مثال: «ما همه كار مي‌كنيم» دو گونه خوانده مي‌شود: (ما، همه كار می‏كنيم/ ما همه، كار می‏كنيم.)
ابهام‏های حاصل از مشخص نبودن جای درنگ، با كمی دقت و به كار بردن ‏ويرگول در ترجمه برطرف می‏شود.

آهنگ (Intonation)

آهنگ آن زير و بمی است كه روی زنجيرة آوايی كل جمله پديد می‏آيد. تغيير آهنگ در جمله، در معنا تأثير می‏گذارد و چه بسا موجب ابهام شود. استفادة صحيح از نشانه‏های سجاوندی، بهترين راه مقابله با چنين ابهامی است؛ برای مثال:آتش: جايی آتش گرفته/ شليك كنيد.

«نواخت» (Tone)

زير و بم در يك واژه است و چون در زبان فارسی تأثيري در معنا ندارد، از بحث ما خارج است.

ابهام آوايی و زبرزنجيری در زبان مبدأ

آنچه گفته شد، در زبان عربی نيز مطرح است و با توجه به اين كه قرآن به زبان عربي نازل شده، خصوصيات آن زبان به قرآن نيز راه يافته است، اما وجود تفاسير و روايات و قرائن و اصول تفسيري، بسياري از پرسشها و ابهام ها را پاسخ داده و از ساحت قرآن رفع ابهام كرده است.
برای مثال: در آية7 سورة آل عمران، بسته به اين كه درنگ، پيش از «وَالرَّاسِخُونَ» باشد يا پيش از«يَقُولُونَ» معنا متفاوت می‏شود؛ توضيح اين كه آية ياد شده دربارة متشابهات‏ می‏فرمايد: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ» اگر«وَالرَّاسِخُونَ» عطف بر «اللَّهُ» باشد، دانش تأويل متشابهات ويژة خدا و راسخان در علم است و اگر جمله مستأنفه باشد، تأويل تنها مختص خداست.
يا در آية 8 سورة اعراف، بسته به جای تكيه، معنا متفاوت می‏شود:
« وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» اگر تكيه بر « الْحَقُّ» باشد، «وَزْنُ» به معنای ميزان است و معنی آيه چنين می‏شود: «حق وسيلة سنجش اعمال است» و اگر تكيه بر «الْوَزْنُ» باشد، «وزن» مصدر و «الْحَقُّ» به معنای ثبوت و تحقق است و بايد آيه را چنين ترجمه كرد: «ارزيابی اعمال در قيامت حتمی است».

‡2. ابهام واژگانی- معنايی‏

مهم‏ترين ابهام سطح واژگانی مربوط به كلمات چند معنايی است؛ خواه اين چند معنايی درون واژه‏ای باشد يا برون واژه‏ای؛ به مثال‏های ذيل توجه كنيد:
1- من غيبت نمي‌كنم: (من هميشه حاضر هستم/ من از كسي غيبت نمي‌كنم)
2- من فرهنگ شما را نمي‌پسندم: (من آداب و رسوم شما را نمي‌پسندم/ من فرهنگ لغت شما را نمي‌پسندم)
اين نمونه‏ها ابهام زا هستند، مگر آن كه قراين حاليه و مقاليه‏ به مدد آيند و ابهام را برطرف سازند. مثال اول ابهام «درون واژه‏ای» يا «قاموسی» دارد؛ زيرا غيبت، در هر دو معنا به كار رفته‏ است. و مثال دوم نمونه‏ای زنده از ابهام «برون واژه‏ای» است؛ زيرا حذف واژة ‏لغت و انتقال ناقص آن در معنای فرهنگ، موجب آن شده است.
ابهام واژگانی در زبان مبدأ نيز قابل پيگيری است، ولی - چنان كه پيش‏ترگفته شد - مترجم اغلب با استفاده از ابزار تفسير، از تنگنای ابهام واژگانی مبدأ می‏گريزد؛ به مثال‏های ذيل توجه كنيد:
«وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ» (هود/71) «ضَحِكَتْ» از ريشة «ضحك» احتمال دارد به معنای خنديدن يا حائض‏شدن باشد.
«وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» (بقره/228) اگر«قُرُوءٍ» به معنای طُهْر باشد، بر اين اساس اين آيه، عدة زنان مطلّقه سه طُهر است واگر «قُرُوءٍ» به معنای‏ حيض باشد، عدّة آنان سه حيض خواهد بود. (طبرسي،2/573)
البته مترجم در مواردی نمی‏تواند از ابهام خلاصی يابد؛ شايد بتوان واژة «النجم» در آية 6سورة الرحمن را مصداقی از اين نوع به شمار آورد.
« الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ »
برخی مفسران و مترجمان «نجم» را به معنای ستاره و برخی آن را به معنای گياه‏ بی‏ساقه گرفته‏اند و دليل آورده‏اند كه معنای ستاره با سياق آيه همخوانی ندارد؛ زيرا آية 5 از خورشيد و ماه و در اين آيه از درخت و گياه سخن می‏راند و معنا ندارد از خورشيد و ماه و ستاره سخن گويد و يكباره به سراغ شجر رود؛ بنابراين، به حكم سياق و تقابل (بين دو چيز بزرگ و كوچك سماوی يعنی‏خورشيد و ماه و بزرگ و كوچك زمينی يعنی درخت و گياه) نمی‏توان نجم را به معنای ستاره گرفت.
اما برخی مفسران معنای ستاره را ترجيح داده‏اند. «نجم» در آيات متعددی به معنای ستاره به كار رفته است:
«وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ» (نحل/16) «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى» (نجم/1) «النَّجْمُ الثَّاقِبُ» (طارق/3) و نيز انعام/97 و اعراف/54 و نحل/12 و حج/18 و222 و جز اين‏ها.
در هرصورت اگر مترجم نتواند از ابهام واژگانی متن مبدأ رهايی يابد، شايسته است‏ آن را به گونه‏ای مناسب مانند پانوشت و مانند آن به مخاطب القاء كند.

3. ابهام ساختاری‏
ابهام در ساخت‏های صرفی

ابهام در ساختارهای صرفی زبان فارسی معمولاً از ارجاع ضمير به مذكر و مؤنث بودن مرجع يا شمار و زمان آن ناشي مي‌شود. برای مثال: «آن‏ها» شامل دو مرد، و دو زن، يك مرد و يك زن، چند مرد و چند زن می‏شود. همچنين نمی‏توان با ضمير آن‏ها و مانند آن در زبان فارسی بين مذكر و مؤنث ‏فرق گذاشت، در حالی كه در زبان عربی اين امكان وجود دارد، امري كه ممكن است مسير ورود ابهام را به ترجمه فراهم آورد.
اشتراك افعالی مانند فعل«آموختن» كه در معنای لازم و متعددی به كار می‏رود نيز بستر مناسبی برای ورود ابهام به ترجمه است. يك مثال قرآنی:
«فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا» (فصلت/12)
ضمير«أَمْرَهَا» به دلايل تأنيث به «سَمَاءٍ» كه مؤنث مجازی است، باز می‏گردد؛ اما از آن جا كه در ترجمة فارسي تذكير و تأنيث در ضمير متصل «ش» مشترك ‏است، ترجمه‏ با ابهام همراه مي‌شود:
... و در هر آسمانی امرش را وحی كرد.... (امرآسمان/ امرخدا)
گاه در زبان مبدأ (عربی) نيز برخی ساخت‏های صرفی موجب ابهام می‏شود، مانند:« يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ » (اعراف/31)
«مسجد» می‏تواند اسم زمان يا اسم مكان باشد كه در صورت اول، «مطلوبيت آراستگی در زمان عبادت» و در صورت دوم، «مطلوبيت آراستگی ‏هنگام حضور در مسجد» را می‏رساند.
« وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهَا إِلا هُوَ » (انعام/59)
« مَفَاتِح » می‏تواند جمع «مَفْتَح» به معنای خزاين و جمع «مِفْتَح» يا «مفتاح» به معنای كليدها باشد.

ابهام در ساختارهای نحوی‏

ابهام به دلايل گوناگونی ‏می‏تواند در زنجيرة عناصر نحوی در زبان فارسی و عربی به وجود آيد و می‏توان دامنة آن را گسترده‏تر از ديگر انواع ابهام ‏دانست.
بررسی موارد ابهام در زبان فارسی نشان می‏دهد كه در اغلب موارد برخی از صورت‏های چينش‏عناصر نحوی ابهام زاست. ‏
مثال1: پسر و دختر معلم را ديدم. (آيا پسر هم معلم است؟) (آيا آن دو فرزندان معلم هستند؟)
مثال2: خانوادة خودم و همسرم را به مسافرت بردم. (آيا خانوادة همسر را هم به مسافرت برده است يا فقط همسرش را برده است؟)
مثال3: دخالت بيشتر دانشمندان در سياست قابل مشاهده است.
- دخالت دانشمندان در سياست بيشتر شده است.
- دانشمندان بيشتری در سياست دخالت می‏كنند.
مثال قرآنی: « فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلا طُغْيَانًا كَبِيرًا » (اسراء/60)
ترجمة فولادوند: « ولی جز بر طغيان بيشتر آن‏ها نمی‏افزايد.» (بيشتر آنها طغيان مي‌كنند يا يا طغيان آنها بيشتر مي‌شود؟)
افزون بر ابهام‏های ياد شده ممكن است، در تركيب دو يا چند جمله نيز ‏ابهام‏هايی بروز كند.
مثال 1: علی به احمد گفت كه به زودی پاداش زحماتش را دريافت مي‌كند.
مثال 2: دلش می‏خواست مردود نشود كه نشد.
مثال 3: منتقد پنج غلط از مقاله او گرفت كه اتفاقاً همه درست بود.
ابهام در مثال‏های ياد شده ازتركيب نادرست به وجود آمده است و برای ‏برطرف كردن آن‏ها، تنها گذاشتن يك ويرگول يا ‏جابجايی عناصر، يا تغيير در ساخت لازم است. بررسی دقيق عوامل به وجودآورندة ابهام در مثال‏های فوق بر عهدة دستور گشتاری است. در دستور گشتاری، ظاهر مثال‏ها «روساخت» (= ظاهر) و عبارت‏های كوچكتر كه ازتحليل و تجزيه روساخت به وجود می‏آيد «ژرف ساخت» ناميده می‏شود؛ برای مثال: خانم دكتر ديروز به سفر رفت، دو معنا می‏دهد:
- خانم دكتر است. او به سفر رفته است. (ژرف ساخت اول)
- خانم همسر آقای دكتر است. خانم به سفر رفته است (ژرف ساخت‏ دوم)
در اين مثال، يك روساخت برای دو ژرف ساخت به كار رفته و از اين رو موجب ابهام شده است.

نمونه‏هايی از ابهام نحوی در ترجمه‏های قرآن

1. « لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا» (نور/63)
«دُعَاءَ الرَّسُولِ» می‏تواند دو تفسير داشته باشد: «دعاء الرسول اياكم» و «دعائكم الرسول» برخی مترجمان قرآن اين آيه را به گونه‏ای ترجمه كرده‏اند كه ابهام ‏موجود در آيه كه از نوع ابهام عرضی است، به ترجمه نيز انتقال يافته است؛ مانند ترجمة زير:
- «خطاب كردن پيامبر را در ميان خود مانند خطاب كردن بعضی از خودتان‏ به بعضی [ديگر] قرار مدهيد.» (فولادوند)
2. « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب/33)
- «خدا فقط می‏خواهد آلودگی را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك ‏و پاكيزه گرداند.» (فولادوند)
آقايان مكارم شيرازی، رضايی و همكاران و برخی ديگر نيز از واژه «فقط» پس از واژه خدا استفاده كرده‏اند. اما جايگاه قيد «فقط» در جمله باعث شده است كه ترجمه‏های ياد شده كژتاب‏ باشند و اين مطلب نادرست را به خواننده القا كنند كه خدا فقط آلودگی را از آن‏ها برطرف ساخته و مثلاً علم لدنی به آن‏ها نداده است؛ زيرا معنای فقط در چنين‏ جايگاهی از زنجيره عناصر نحوی، جز اين اقتضايی ندارد، در حالی كه اگر جاي قيد «فقط» را عوض كنيم و آيه را اين گونه ترجمه كنيم كه «خدا مي‌خواهد آلودگي را فقط از شما خاندان بزدايد» اين برداشت نادرست به ذهن نخواهد آمد.
3. « وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً » (انفال/25)
« از فتنه‏ای كه تنها به ستمكاران شما نمی‏رسد، بترسيد.»
اين ترجمه مبهم است؛ زيرا مشخص نيست مقصود از ستمكاران شماچيست؛ ستمكاران از ميان شما يا ستمكاران بر شما؟
ترجمة يادشده افزون بر ابهام، كژتاب نيز هست؛ زيرا مشخص نيست كه‏ فتنه شامل همه هست جز ستمكاران شما يا افزون بر ستمكاران شما، شامل ‏ديگران نيز می‏شود؟ (ترجمة «خاصه» به «تنها» اين ابهام را به وجود آورده ‏است).
ترجمة پيشنهادی: از فتنه‏ای پروا كنيد كه مختص كسانی از شما كه ستم ‏می‏كنند، نيست.
يا: از فتنه‏ای كه به ستمكاران از بين شما اختصاص ندارد، پروا كنيد.
4. «يَطُوفُونَ بَيْنَهَا و َبَيْنَ حَمِيمٍ آن» (رحمن/44)
« در ميان آن و ميان آب گرمی جوشان می‏گردند.» (خرمشاهی)
اين ترجمه به دليل تكرار «ميان» با ابهام روبرو شده و معلوم نيست كه بين ‏آتش و آب جوشان در رفت و آمد هستنديا درون آتش و آب جوشان.
چند ترجمة‏ ديگر از آيه:
- فولادوند: « ميان [آتش‏] و ميان آب جوشان سرگردان باشند.»
- مكارم: « امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند.»
- آيتی: « و اكنون در ميان آن و آب جوشان می‏گردند.»
- صفوی: « آنان ميان آتش و آبی داغ و بس جوشان می‏گردند.»
دو نكته:
در ترجمة آقای خرمشاهی، «گرم» با «جوشان» همخوانی ندارد و در ترجمة ‏آقای آيتی «در» زايد است.

ابهام در ساختارهای نحوی زبان مبدأ

كتابهاي تفسيري و اعراب القرآن اين نكته را به دست‏ می‏دهند كه شمار زيادی از واژه‏های قرآن از نظر نحوی می‏توانند نقش‏های‏ گوناگون را پذيرا شوند؛ برای مثال: «شيباً» در آية 4 سورة مريم « وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا » می‏تواند نقش‏های زير را پذيرا شود: تمييز، حال، مفعول مطلق، مفعول لاجله.
يا «فطره» درآية30 سورة روم « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا...» می‏تواند مفعول به برای فعل محذوف يا مفعول مطلق باشد.
«حمّاله» درآية 4 سورة مَسَدْ نيز نقش‏های مفعول به، مخصوص به ذم، حال، نعت و بدل را می‏تواند قبول كند.
اينك با توجه به اين مسئله، آيا مترجم بايد همة اين نقش‏ها را به زبان ‏مقصد انتقال دهد يا بايد با استفاده از قراين، تنها و تنها يك نقش را مطرح سازد و در شرايطی به نقش‏های ديگر اشاره كند؟
اين مسئله در جايگاه و حوزة ديگری نيز با اين عنوان مطرح است كه آيا «كاربرد لفظ در بيش از يك معنا جايز است يا خير؟» كارشناسان به اين نتيجه رسيده‏اند كه اگر مانعي عقلي در ميان نباشد، استعمال لفظ در بيش از يك معنا اشكال ندارد و معتقدند كه به ويژه در خصوص متن مقدس قرآن‏ كه فرستندة آن عالم مطلق و توانمند متعال است، در صورت فقدان مانع عقلي، مي‌توان نقش هاي نحوي متعدد را پذيرفت. اما از نظر برخي ديگر دو مانع اصلی بر سر راه پذيرش‏ چنين نظريه‏ای وجود دارد:
نخست اين كه قرآن به زبان مردم نازل شده و اصول عقلايی محاوره در آن ‏رعايت شده است و مردم آن زمان، بلكه مردم همه زمان‏ها و مكان‏ها، جز در موارد بسيار جزئی، استعمال بيش از يك نقش را برای عناصر نحوی روا نمي‌دارند.
افزون براين، در نظر گرفتن بيش از يك نقش برای عناصر نحوی، معنا را به ‏ابهام می‏كشاند و برداشت‏های متفاوتی را سبب می‏شود، در حالی كه در سطح‏ مخاطبان اولية قرآن، چنين ابهام يا اختلاف برداشتی را جز در موارد بسيار اندك، نمی‏بينيم؛ برای مثال در آيات102و103 سورة بقره، بر اساس ادّعای برخی‏ از مفسران، بيش از يك ميليون احتمال ‏معنايی وجود دارد. اين احتمال‏های رنگارنگ، برآمده از كم دانشي مفسران و احتمال‏های‏ تفسيری ضعيف و در برخی موارد بسيار ضعيف است كه با پاكسازی آن‏ها، احتمال‏ها به شدت كاهش می‏يابد و چه بسا كاملاً از ميان برداشته شود!
‏نكتة قابل توجه اين است كه آيا مخاطب اوليه هم پس از شنيدن اين آيات از پيامبر خدا(ص) جز يك معنا برداشت مي‌كرده است؟ كاملاً روشن است كه اگر چنين بود، با ابهام روبرو می‏شد و قطعاً مسئله به نسل‏های بعدی‏ انتقال مي‌يافت، در حالی كه چنين مسئله‏ای مطرح نبوده و مخاطب با شنيدن ‏آيات قرآن و برداشت واحد، كاملاً قانع مي‌شده است.
از اين گذشته، پذيرش چنين نظريه‏ای خلاف بلاغت است؛ زيرا چگونه‏ می‏توان يك گوينده را كه سخن روشنی ندارد، بليغ شمرد و چگونه چنين‏سخنی می‏تواند تأثيرگذار باشد!
بنابراين، تنها راه حل اين است كه اساساً اين نظريه را نپذيريم يا اگر می‏پذيريم، آن را به معنای باطنی و مخاطبان خاص ارجاع دهيم كه در اين‏صورت، انتقال نقش‏های مختلف در يك سطح توجيهی ندارد.
دوم اين كه در برخی از موارد، پذيرش بيش از يك نقش به قطع نادرست است‏و بر فرض پذيرش نظريه، بايد آن را به مواردی مقيد كنيم كه مانعی عقلی وعرفی در برابر آن وجود نداشته باشد. به عنوان نمونه:
1. « لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا...» (نور/63)
« دُعَاءَ الرَّسُولِ » دوتركيب دارد كه عبارت اند از:
الف- اضافة مصدر به فاعل، كه بر اساس آن اين گونه برداشت می‏شود: فراخوانی‏ پيامبر(ص) را نبايد همسنگ با فراخوانی ديگران دانست. (دعاء الرسول ايّاكم؛ دعوت پيامبر از شما)
ب- اضافة مصدر به مفعول، كه بر اساس آن برداشت می‏شود كه مسلمانان‏ موظف به حفظ حرمت(ص) در گفتارشان هستند و نبايد آن حضرت را مانند ديگران صدا بزنند. «دعائكم الرسول كدعائكم»
با توجه به‏اين كه به قطع اين دو برداشت‏ نمی‏توانند مطابق شأن نزول آيه باشند آيا می‏توان اين دو معنا را برای عبارت «دُعَاءَ الرَّسُولِ » پذيرفت ؟
2. « وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ » (بقره/228)
اگر « قُرُوءٍ» به معنای طهر باشد، عدة زنان مطلّقه سه طُهر و اگربه معنای‏حيض باشد، عدّة آنان سه حيض خواهد بود.(مجمع البيان، ذيل آيه.) آيا می‏توان هر دو معنا را در نظر گرفت؟
3. « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ...» (آل‏عمران/7)
اگر «راسخون» بر «اللَّهُ» عطف شده باشد، تأويل قرآن ويژة خدا و راسخان ‏در علم است و اگر جملة «وَالرَّاسِخُونَ» مستأنفه باشد، تأويل تنها به خدا اختصاص می‏يابد، (مجمع البيان، ذيل آيه) مگر آن كه دليلی ديگر خارج از آيه ذكر شود؛ با اين وصف، آيا می‏توان هر دو نقش را درست پنداشت؟
4. « يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ» (آل عمران/13)
اگرفاعل«رَوْنَ» مسلمانان و مفعول آن مشركان و مرجع ضمير«مِثْلَيْهِمْ» مسلمانان باشد، برداشت چنين است: مسلمانان در جنگ بدر دشمن را دو برابر نيروهای خود می‏ديدند (يعنی كم‏تر از آنچه بودند) و اگر ضمير فاعلی«يَرَوْنَ» به مشركان و ضمير مفعولی به مسلمانان بازگردد و مرجع ضمير«مِثْلَيْهِمْ» مشركان باشند، برداشت می‏شود: مشركان در جنگ بدر مسلمانان را دو برابر نيروهای خود ديدند. حال با توجه به اين دو نقش، آيا می‏توان هر دو راپذيرفت؟!
نمونه‏هايی از اين دست فراوان است كه پذيرش نظريّه را با مشكلات جدی‏ روبرو می‏كند تا آنجا كه ناگزير مي‌شويم از پذيرش آن صرف نظر كرده و در اين مورد به اصول‏ عقلايی محاوره پايبند باشيم؛ والله العالم.
بله، قرآن از تمام ظرفيت‏ها بهره‏گرفته تا بتواند معارف بسيار بلند الهی را در قالب‏های كوچك زبانی اين مردمان‏ بگنجاند؛ اما هرگز قالب شكنی نكرده و همواره خود را «عربی مبين» معرفی و بر آن تحدی كرده است.

4- ابهام محتوايی‏

منظور از ابهام محتوايی در زبان مقصد، تعقيد و پيچيدگی عبارت و دشوار بودن آن است. برخی انواع ترجمه به تناسب اقتصای ساختار آن، نوعی پيچيدگی و سر درگمی را به دنبال دارند؛ مانند:
مثال 1: « يَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ » (نحل/50)
- « از پروردگارشان از بالاتر خويش می‏ترسند.» (پاينده)
- « پروردگارشان را از فرازشان می‏ترسند.» (جلال الدين فارسی)
مثال 2: «وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِم» (بقره/93)
- « و بخورانيد اندر دل‏های ايشان گوساله به كافری ايشان.» (ترجمة تفسيرطبری)
- « و نوشانده شدند در دل‏های خود گوساله را» (دوستی گوساله با دلشان‏آميخته شد) (معزّی)

ابهام محتوايی در زبان مبدأ

ابهام معنايی در زبان مبدأ را می‏توان بر اساس نوع ابهام به ابهام ذاتی و ابهام ‏عرضی تقسيم كرد كه شرح آن به قرار ذيل است.

الف - ابهام ذاتی‏

برخی آيات ابهام ذاتی دارند، بدين معنا كه با مراجعه به منابع تفسيری و بهره‏گيری از ادبيات عرب و اصول محاورة عقلايی، نمی‏توان به معنای آن دست‏ يافت و تنها راه دريافت معانی آن رجوع به راسخان در علم مورد اشارة قرآن ‏است كه از علم الهی بهره‏ مندند و آنان اهل‏بيت:می‏باشند. به نمونه‏های زير توجه فرماييد:
1. حروف مقطعه، مانند: الم، الر، ص و...
2. «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا...» (هود/7)
- « او كسی است كه آسمان‏ها و زمين را در شش روز [شش دوران ] آفريد وعرش [قدرت ] او بر آب قرار داشت...» (مكارم)
- « ... و عرش او بر آب بود... » (فولادوند)
- « ... و عرش با عظمت او [شايد يك معنی عرش كه روح و حقيقت انسان ‏است، اين‏جا مراد باشد ] بر آب قرار يافت [شايد مراد از آب علم باشد]...» (الهی‏قمشه‏ای)
- « و عرش و تخت او بر روی آب [كه وسيلة حيات و زندگی هر چيز است‏]بود [همة موجودات تحت قدرت و توانايی اويند و آن آسمان‏ها و زمين و آب‏را آفريد]...» (فيض‏الاسلام)
ساير مترجمان نيز مانند آقای فولادوند بدون هيچ توضيحی از ترجمة‏ مبهم خويش گذشته‏اند.
3. «إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا» (احزاب/72)
- « ما امانت [تعهد، تكليف و ولايت الهيه] را بر آسمان‏ها و زمين و كوه‏ها عرضه داشتيم، آن‏ها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد، او بسيار ظالم و جاهل بود [چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت‏ و به خود ستم كرد].» (مكارم)
- « ما امانت [الهی و بار تكليف] را بر آسمان‏ها و زمين و كوه‏ها عرضه كرديم، پس از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناك شدند...» (فولادوند)
ديگر مترجمان نيز به ارائة ترجمه‏ای مبهم بسنده كرده، هيچ گونه توضيحی‏دربارة چگونگی اين عرضه، يا چيستی آن ارائه نكرده‏اند.

ب. ابهام معنايی عَرَضی‏

آيات مشتمل بر ابهام عرضی، در عصر نزول، ابهامی نداشته‏اند، ولی بر اثرگذر زمان و فاصله افتادن بين زمان نزول و مراجعان به قرآن، ابهام‏هايی در آن ها رخ داده‏ است كه اغلب با مراجعه به منابع تفسير و از جمله بررسي شأن و سبب نزول آيات برطرف‏ می‏شود. نمونة روشن اين ابهام را در آية 63سورة نور «دُعَاءَ الرَّسُولِ» كه شرح‏آن پيش‏تر گذشت، می‏توان ديد. از اين موارد در آيات قرآن بسيار است و رفع ‏ابهام از آن‏ها نيز چندان دشوار نيست، هرچند گاه به نتيجة قطعی نمی‏رسد و مترجم در ميان ‏چند تفسير مردد می‏ماند.

نگاه پاياني

پس از بيان انواع ابهام در زبان مبدأ با محوريت متن مقدس قرآن، اينك‏ وظيفة مترجم در برابر اين ابهامات را به بحث می‏گذاريم. چنان كه پيش‏تر گفته‏شد، در تقسيم بندی اوليه، ابهام به دو نوع ادبی (خود آگاه) و زبانی (ناخودآگاه) تقسيم شد كه انتقال نوع ادبی آن به زبان مقصد نه تنها اشكال ندارد، بلكه عين صواب و هنرمندی مترجم است و می‏تواند يكی از مؤلفه‏های ارتقای ارزشيابی و ارزش‏گذاری ترجمه به شمار آيد.
اما در مورد ابهام‏های ذاتی و عرضی، مترجم چه وظيفه‏ای به عهده دارد؟
در پاسخ بايد گفت كه ظاهراً گريزی برای خلاصی از ابهام هاي ذاتي ‏وجود ندارد، مگر در حد افزودن توضيح‏های تفسيری به ترجمه، چنان كه در مثال‏های پيش گفته گذشت؛ اما در خصوص ابهام‏های عرضي، مترجم بايد با مراجعه به تفاسير و منابع آن، در رفع ابهام بكوشد و پس از آن، آيه را ترجمه ‏كند.

منابع و مآخذ

1. ابو محبوب، احمد، ساخت زبان فارسي، نشر متين.
2. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو،تهران، 1372ش.
3. باقري، مهري، مقدمات زبان شناسي، دانشگاه تبريز.
4. معدنى، ميترا؛ «بررسى گونه‏هاى ابهام در زبان ‏فارسى»، مجله زبان شناسي، سال‌سيزدهم، شماره اول ، 1375 ش.
5. وحيديان ، تقى؛ «نواى گفتار در فارسى»، مجله زبان‏شناسى، سال سوم، شماره اول، دانشگاه اهواز، 1365ش.

پی نوشت‌ها:

1. برای آگاهی بيشتر ر.ك: مقدمات زبان‏شناسی، /128- 124؛ وحيديان، /88 – 85 ؛ معدنی، ميترا ، مجله زبان شناسي.

مقالات مشابه

ترجمه‌های تحت اللفظی معاصر قرآن کریم به زبان فارسی؛ برتری‌ها و کاستی‌ها

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهمصطفی شیروی خوزانی, مهدی ناصری, محمود رضا توکلی محمدی

کارکردهای بلاغی «حذف» و اثر آن در ترجمه قرآن‌کریم

نام نشریهپژوهش‌های زبان‌شناختی قرآن

نام نویسندهحمید احمدیان, نصرالله شاملی, اصغر شهبازی